1 زان جان که نداشت هیچ سودم تو بهی زان دل که فرو گذاشت زودم تو بهی
2 وان دیده که نقش روی تو نمود دیدم همه را و آزمودم تو بهی
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ای مبارک بنا چه خوش جائی که همی سر به آسمان سائی
2 چشم را بس بلند بارگهی طبع را برگشاده صحرائی
1 فسانه گشت بیک بار داستان کرم بریده شد پی حاجت ز آستان کرم
2 برون ز قبه میناست بارگاه وفا ورای خانه عنقاست آشیان کرم
1 اکنون که تر و تازه بخندید نوبهار ما و سماع و باده رنگین و زلف یار
2 بی زلف یار و باده رنگین و بی سماع خود آدمی چگونه زید وقت نوبهار
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به