زان چشم مست کار صبوحی از جویای تبریزی غزل 1011

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

زان چشم مست کار صبوحی کند نگاه

1 زان چشم مست کار صبوحی کند نگاه در هر رگم چو شمع از آن می دود نگاه

2 همچون شکست شیشه صدا می شود بلند در بزم می چو بر نگهی برخورد نگاه

3 خواهم که بینمش ولی از دور باش حسن مانند شمع بزم به چشمم تپد نگاه

4 حقت به جانب است که نظاره دشمنی دشنام دادنی بود افزون ز حد نگاه

5 نظاره خار پیرهن اختلاط اوست چندان نگاه مکن که به طبعش خلد نگاه

6 از شوق دیدن تو و از ضعف تن چه دور با خویشتن مرا اگر از جا برد نگاه

7 کو طاقتی که از تواند ز جای خاست بر صفحهٔ جمال تو هر جا فتد نگاه

8 چون بینمت که مدعیان در کمینگه اند اینجا به گوشها چو فغان می رسد نگاه

9 جویا ز بس گداخته از شرم روی او چون قطرهٔ سرشک ز چشمم چکد نگاه

عکس نوشته
کامنت
comment