1 زان گونه ز پولاد ترا دست بخست کاندر رگت آویخت چو ماهی درشست
2 این نادره بر گوشۀ جان باید بست الماس که الماس فرو برد بدست
1 باز بر طرف مه از غالیه طغرا دیدم زبرصفحۀ جان خط معما دیدم
2 تا بر اطراف سمن گشت محقق خط او بندۀ عارض او روح معلا دیدم
1 خوش و نکو ز پی هم رسید عید و بهار بسی نکوتر و خوشتر ز پار و از پیرار
2 یکی ز جشن عجم جشن خسرو افریدون یکی ز دین عرب دین احمد مختار
1 از هری گر سوی اوغان شوی،ای باد شمال باز گویی زهری پیش ملک صورت حال
2 گویی : آن شهر،کجا بود دل بخت بدو شادمان همچو دل مرد سخی وقت نوال