- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زان آستان که قبلهٔ ارباب دولت است محرومی من از عدم قابلیت است
2 چشم ز عین بیبصری مانده بینصیب زان خاک در گه سرمهٔ اهل بصیرت است
3 رویم که نیست بر کف پایش به صد نیاز از انفعال بر سر زانوی خجلت است
4 دوشم که نیست غاشیه کش در کاب تو آزرده از گرانی بار مذلت است
5 دستم که نیست پیش تو بر سینهٔ صبح و شام کوته ز جیب عیش و گریبان راحت است
6 پایم ازین گنه که نه جاری به راه توست مستوجب سلاسل قهر و سیاست است
7 گر دور چرخ مانعم از پای بوس توست در روزگار باعث تاخیر صحبت است
8 بر من جفاست ورنه سلیمان عهد را در انجمن نصیحت موری چه حاجت است
9 من بعد روی محتشم از هیچ رومباد دور از درت که گفته ارباب همت است