فرسوده ز نعمت شده دندان از حزین لاهیجی غزل 314

حزین لاهیجی

آثار حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

فرسوده ز نعمت شده دندان به دهانت

1 فرسوده ز نعمت شده دندان به دهانت لیک ازگله یک روز نیاسود، زبانت

2 فرصت، که به دست تو متاع سره ای بود تیریست که جستهست ز آغوش کمانت

3 در باغ هوس، نخل تمنّا چه نشانی؟ برخاست ز جا از همه سو، باد خزانت

4 از ریگ روان بیش بود چاه در این راه سرکش مشو ای نفس، که دادند عنانت

5 بیغوله دنیا نبود جای نشستن شد سدّ ره ای سست قدم، سنگ نشانت

6 صوفی ، ز سلوک تو چه حاصل که نگردید تقوا بلد راه خرابات مغانت

7 رنجت شود آسودگی دولت جاوید گر عشق ستاند، ز غم سود و زیانت

8 ای سرو چمان، سایه ز من باز نگیری پرورده ام از ناز میان دل و جانت

9 پیمان محبت مگسل زآنکه قدیم است پیوند رگ جان من و موی میانت

10 بخرام فروهشته به بر طره پرچین ای چشم تماشای دو عالم نگرانت

11 خم شد قدم از بار دل خود نه ز پیری یارب نکشد بار دل پیر و جوانت

12 ترسم که رسایی نکند پایه بختم ای مایهٔ اقبال، بلند است مکانت

13 زان جام نگه کی رسدم باده گساری؟ جایی که سپهر است ز خونابه کشانت

14 از داغ دل من چه خبر داشته باشی؟ ای آنکه به دامن ز شراب است نشانت

15 ما را هوس بوسه دهد، لب به گزیدن شیرین دهنانند ز خمیازه کشانت

16 آتش نفسی، داغ دلی، چون تو حزین نیست تأثیر کند در جگر سنگ فغانت

عکس نوشته
کامنت
comment