1 دل نعره زنان ملک جهان می طلبد پیوسته وجود جاودان می طلبد
2 مسکین خبرش نیست که صیاد اجل پی بر پی او نهاده، جان می طلبد
1 ای لطف تو در کمال بالای همه وی ذات تو از علوم دانای همه
2 بینی بد و نیک و همه پیدا و نهان چون دیدهٔ صنع توست بینای همه
1 راهی ست دراز و دور، می باید رفت آنجات اگر مراد برناید، رفت
2 تن مرکب توست تا به جایی برسی تو مرکب تن شوی، کجا شاید رفت؟
1 در کار جهان، بیع و شری بر هیچ است نقشی است خوش آدمی، ولی بر هیچ است
2 زنهار بر این چهار دیوار وجود فارغ ننشینی، که بنی بر هیچ است