1 دل نعره زنان ملک جهان می طلبد پیوسته وجود جاودان می طلبد
2 مسکین خبرش نیست که صیاد اجل پی بر پی او نهاده، جان می طلبد
1 یا رب چو بخوانی ام، اطعنا گویم فرمان تو را به جان سمعنا گویم
2 بر من تو به فضل اگر غفرنا گویی من آیم و ربنا ظلمنا گویم
1 سرگشته وار بر تو گمان خطا برم بی آنکه هیچ راه به چون و چرا برم
2 از جان و از تنم نتوانم به شرح گفت کاندر رهت، ز هر دو، چه مایه بلا برم
1 ای ذات منزهت مبرا ز وجود بر خاک در تو کرده ارواح سجود
2 چون قطرهٔ شبنم است بر برگ گلی از راه عدم هر آن چه آید به وجود