1 لرزان ز بلا چو برگ داند یارم وآنگاه همی به برگ خواند کارم
2 اشگی که همه تگرگ راند بارم عمری که همی به مرگ ماند دارم
1 چشم تو چو فتنه جهان سوزانست مژگانت چو نوک تیر دلدوزانست
2 زلفینت به رنگ روز بر روزانست عذر تو چو توبه بدآموزانست
1 از دو دیده سرشک خون بارم چون ز گفتارهات یاد آرم
2 باز ترسم که آگهی یابند به ستم خویش را فرو دارم
1 مسعود پادشاه جهان کامگار باد بنیاد دین و دولت او پایدار باد
2 جاهش به فر و دولت و رایش به نور عدل گیتی فروز باد و زمانه نگار باد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به