ماهی بچه‌ای شوخ از اقبال لاهوری پیام مشرق 185

اقبال لاهوری

آثار اقبال لاهوری

اقبال لاهوری

ماهی بچه‌ای شوخ به شاهین بچه‌ای گفت

1 ماهی بچه‌ای شوخ به شاهین بچه‌ای گفت این سلسلهٔ موج که بینی همه دریاست

2 دارای نهنگان خروشنده تر از میغ در سینهٔ او دیده و نادیده بلاهاست

3 با سیل گران سنگ زمین گیر و سبک خیز با گوهر تابنده و با لولوی لالاست

4 بیرون نتوان رفت ز سیل همه گیرش بالای سر ماست ، ته پاست ، همه جاست

5 هر لحظه جوان است و روان است و دوان است از گردش ایام نه افزون شد و نی کاست

6 ماهی بچه را سوز سخن چهره برافروخت شاهین بچه خندید و ز ساحل به هوا خاست

7 زد بانگ که شاهینم و کارم به زمین چیست صحراست که دریاست ته بال و پر ماست

8 بگذر ز سر آب و به پهنای هوا ساز این نکته نبیند مگر آن دیده که بیناست

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر