- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بی تو امشب ساغر می، دیدهٔ خونبار داشت مرغ نغمه سر به زیر بال موسیقار داشت
2 زهر از گوشم چکد چون شبنم از دامان گل ناصح من در دهن گویا زبان مار داشت
3 هرکسی جوید خریدار متاع خویش را سوی آتش رفت ازان ماهی که مشت خار داشت
4 در مسلمانی نمیدانم طریق کار خود وقت کافر خوش که او سررشتهٔ زنار داشت
5 شمع من امشب به گرد خویش از اهل هوس جای پروانه، همه مرغان آتشخوار داشت
6 هر نشاطی را غمی پنهان به زیر دامن است بر سر هر کس گلی دیدیم، در پا خار داشت
7 گفت حافظ، دید چون کلک و بیانم را سلیم «بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت»