بی‌تو در بزم طرب بس که دلم از سلیم تهرانی غزل 165

سلیم تهرانی

آثار سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

بی‌تو در بزم طرب بس که دلم محزون است

1 بی‌تو در بزم طرب بس که دلم محزون است ساغر می به کفم آبلهٔ پرخون است

2 هرکه بیند به کفش، دستهٔ گل پندارد بس که آیینه ز عکس رخ او گلگون است

3 قسمت ما به جهان غیر پریشانی نیست سرنوشت من و زلف تو به یک مضمون است

4 اثر عشق ز سیمای اسیران پیداست شمع در انجمن و پرتو او بیرون است

5 دل آوارهٔ ما شکوه ز غربت نکند سایهٔ خویش، سِیَه‌ْخانهٔ این مجنون است

6 کام عاشق چو درآید به بغل، می‌میرد غنچه بر شاخ گل ما گره طاعون است

7 دل که در پای خُم افتاده سلیم از مستی حکمتی یافته، همسایهٔ افلاطون است

عکس نوشته
کامنت
comment