1 با قامت تو باغبان سرو صنوبر برکند با عارضت حور جنان از خویش زیور برکند
2 ترک کمان کرده بزه پوشیده از خطت زره تا جوشن اندر داوری از طوس نوذر برکند
3 اختر شناس ار اختری با تو نماید هم سری با گز لک غیرت چو خور او چشم اختر برکند
4 ای ماه و خور هندوی تو جانها اسیر موی تو در صولجان دل گوی تو کی شوقت از سر برکند
5 بنمای چشم و زلفکان بر باغبان در بوستان تا ضیمران بیرون کند وز ریشه عبهر برکند
6 آن طاق ابرو را ملک تا بر سما برد از سمک نقاش قدرت از فلک نقش دو پیکر برکند
7 کی عقل داند جای تو کانجا که ساید پای تو رفرف بماند از تک و جبریل شهپر برکند
8 آشفته را کو سایه ای از آفتاب محشری گر خیمه رحمت نبی از صحن محشر برکند