با خیال زلف تو در خلوت از اسیری لاهیجی غزل 115

1 با خیال زلف تو در خلوت تارم خوشست از صفای روی تو باروح انوارم خوشست

2 خلوت تاریک وصمت وجوع و بیداری شب با همه در بزم وصلت گر بود بارم خوشست

3 بی گل رخسار تو پیوسته روز و شب زغم همچو بلبل با فغان و ناله زارم خوشست

4 هرکسی را در جهان باشد بچیزی میل دل جان ما را دایمابا درد دلدارم خوشست

5 دل فکارست و جگر خونست و دیده خون فشان این همه در آرزوی روی آن یارم خوشست

6 با وجود تابش مهر جمال نوربخش گر بقید ظلمت زلفش گرفتارم خوشست

7 چون اسیری کفر و ایمان عکس زلف و روی اوست زان سبب با کعبه و با دیر و زنارم خوشست