با تیغ‌بازی مژه‌ات جان از حزین لاهیجی غزل 390

حزین لاهیجی

آثار حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

با تیغ‌بازی مژه‌ات جان که می‌برد؟

1 با تیغ‌بازی مژه‌ات جان که می‌برد؟ از چنگ کفر زلف تو، ایمان که می‌برد؟

2 بر کف نهاده‌ام دل صد چاک خویش را این شانه را به زلف پریشان که می‌برد؟

3 مشکل کشد دلش به سر کوی عاشقان این شمع را به خاک شهیدان که می‌برد؟

4 ناز و کرشمه، غمزه، به خون جمله تشنه‌اند جان از مصاف شیر شکاران که می‌برد؟

5 عشق آزمود قوّت بازوی خویش را تا پنجه‌ای به پنجهٔ مژگان که می‌برد؟

6 در زیر سنگ مانده کفم از فسردگی پیغام چاک را، به گریبان که می‌برد؟

7 جز من که در گره زده‌ام اشک و آه را اخگر به جیب و شعله به دامان که می‌برد؟

8 بوسیده‌ایم ما لب جان‌بخش یار را حسرت به خضر و چشمهٔ حیوان که می‌برد؟

9 گر بشکنیم زیر لب این خوش صفیر را پیغامی از قفس به گلستان که می‌برد؟

10 شرمنده کرد گریه‌ام، ابر بهار را شبنم به شطّ و قطره به عمّان که می‌برد؟

11 نبود تو را حریف، کسی در سخن حزین با خامهٔ تو، گوی ز میدان که می‌برد؟

عکس نوشته
کامنت
comment