با تو آنان که حدیث چو منی می گویند از جامی غزل 394

با تو آنان که حدیث چو منی می گویند

1 با تو آنان که حدیث چو منی می گویند پیش جان قصه فرسوده تنی می گویند

2 من نه آنم که کسی پیش تو گوید سخنم بهر تسکین دل من سخنی می گویند

3 عندلیبان ز سر سرو به آواز بلند ذکر بالای تو در هر چمنی می گویند

4 نکشد خاطر من جز به تو هر جا که کسان سخن عشوه گری غمزه زنی می گویند

5 کوه غم های تو را می کنم از تیشه صبر منم امروز اگر کوهکنی می گویند

6 با تو نازک بدن آنها که ز گل یاد کنند پیش یوسف سخن پیرهنی می گویند

7 سوز جامی نشد ای شمع هنوزت روشن گر چه آن قصه به هر انجمنی می گویند

عکس نوشته
کامنت
comment