-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 با تو آن روز که شطرنج محبت چیدم ماتی خود ز تو در بازی اول دیدم
2 هوسم رخ به رخ شاه خیال تو نشاند آن قدر کز رخ شرم تو خجل گردیدم
3 اسب جرات چو هوس تاخت به جولانگه عشق من رخ از عرصهٔ راحت طلبی تابیدم
4 استخوانبندی شطرنج جهان کی شده بود صبح ابداع که من مهر تو میورزیدم
5 هجر چون اسب حریفان مسافر زین کرد عرصه خالی شد از آشوب و من آرامیدم
6 آن دلارام که منصوبه طرازی فن اوست بیدقی راند که صد بازی از آن فهمیدم
7 فکر خود کن تو هم ای دل که به تاراج بساط شاه عشق آمد و من خانهٔ خود برچیدم
8 محتشم از تو و از قدر تو افسوس که من پشه و پیل درین عرصه برابر دیدم