1 با ما غضب حیدری از حد بگذشت پیکار وی و داوری از حد بکذشت
2 وقتست کزین پس بصفا آید باز کین دلشده را صابری از حد بگذشت
1 مرا ز جور تو ای روزگار سفله نواز بسیست غصه چگویم که قصه ایست دراز
2 بناز میگذرانند عمر بیهنران هنروران ز تو افتاده اند در تک و تاز
1 ایدل گرت شناختن راه حق هواست خود را بدان که عارف خود عارف خداست
2 غم ره مده بخویشتن ار وقت خوش نماند زیرا که وقت فوت شد اما خوشی بجاست