1 با سفلگان شراکت روزی، زیان بود سگ دشمن گدایی یک پاره نان بود
2 در بزم وصل، طاقت عاشق حریف نیست ربط من و تو، صحبت ماه و کتان بود
3 مکتوب من به کوی تو، طومار ناله ای ست مطلب نگار من، قلم استخوان بود
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 چشمم گشوده است در فیض نوبهار از داغ، ریخته ست دلم طرح لاله زار
2 منت خدای راکه به عون عنایتش منت پذیر نیستم از خلق روزگار
1 قول و عمل زشت و نکو گرچه قضا کرد امّا نتوان گفت چرا گفت و چرا کرد
2 الماسم اگر بر جگر افشاند، عطا بود خون دل اگر در قدحم کرد به جا کرد
1 پیوند بود با رگ جان خار ستم را کو گریه که شاداب کند، کشت الم را؟
2 صد شکرکه در وادی تفسیدهٔ حرمان دارد قدمم، درگره آبله یم را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به