1 با قامتت ای لاله رخ سوسن بوی از جای رود چو آب سرو لب جوی
2 پیش رخ تو زسیلی باد صبا گل هم بطبانچه سرخ میدارد روی
1 گر حال دل به دوست نه امکان گفتن است بر شمع سوز سینه پروانه روشن است
2 از من بگو به مدعی ای یار آشنا من فارغم ز قصد تو چون دوست با من است
1 تو خود به گوش نیاری حدیث زاری ما که در تو کار نکردست درد کاری ما
2 شنوده ام که گشودی زبان بدشنامم عزیز من چه گشاید ترا ز خواری ما
1 با رخ آن مه به دعوی کی برآید آفتاب کی نماید ذره هر جا رخ نماید آفتاب
2 سوختم از حسرت ای ابر افکن آنجا سایه س نا دگر بر خاک پایش رخ نساید آفتاب