1 به نیروی محبت در کنار آرم میانش را به زور ناتوانی می کشم آخر کمانش را
2 بساطی چیده رنگین چشم بد دور از نگاه او بود هردم زخون تازه ای گرمی دکانش را
3 وطن مرغ دلم در گرم سیر عشق او دارد سزد بر سرو آهم گر ببندد آشیانش را
4 نگاه چشم خواب آلوده ای دشمن هوشم ندارم چون تو جویا طاقت رطل گرانش را
دیدگاهها **