1 با گوی گفت چو کان کای در هوای وصلت پیوسته کار قدم از بار غم خمیدن
2 داری دمی سر آن کآئی برم اگر چه با من ترا نباشد آئین آرمیدن
3 گویش چه گفت گفتا گر خوانی ار برانی از دوست یک اشارت از ما بسر دویدن
1 الوداع ایدل که ما زینجا سفر خواهیم کرد منزل اصلی خود جای دگر خواهیم کرد
2 هست دنیا در حقیقت رود عقبی را پلی ما مسافر بیگمان زین پل گذر خواهیم کرد
1 هر که را توفیق ایزد یار و دولت یاورست خاکپای آسمانسای تواش تاج سرست
2 این منم یارب که از بیدای حیرت چون کلیم سوی طور عزتم نور تجلی رهبرست
1 ساقی بیا که موسم نوشیدن ملست هم راغ پر ز لاله و هم باغ پر گلست
2 منشین بخانه خیز که صحرا بخرمی هر جا که میروی همه جای تبذلست