1 به قصد کوی تو بیرحم عاشقان ز وطنها روان شوند فکنده به دوش خویش کفنها
2 فغان که در همهٔ عمر یک سخن نشنیدی ز ما و میشنوی زین سبب ز خلق سخنها
1 میرزا صادق که پیش قامتش سرو باشد چون نهال کوتهی
2 آنکه از نورالهی روی اوست آگهی بخش دل هر آگهی
1 کجایی در شب هجران که زاریهای من بینی چو شمع از چشم گریان اشکباریهای من بینی
2 کجایی ای که خندانم ز وصلت دوش میدیدی که امشب گریههای زار و زاریهای من بینی
1 ناقه آن محمل نشین چون راند از منزل مرا جان قفای ناقه رفت و دل پی محمل مرا
2 ز آتش رشکم کنی تا داغ، هر شب میشوی شمع بزم غیر و میخواهی در آن محفل مرا