- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به قصد جان من در جلوه آمد قد رعنایت به قربانت شوم جانا بمیرم پیش بالایت
2 ازین بهتر نمیدانم طریق مهربانی را که ننشینم ز پا تا جان دهم از مهر در پایت
3 توانم آن زمان در عشق لاف دردمندی زد که از درمان گریزم تا بمیرم در تمنایت
4 خوش آن مردن که بر بالین خویشت بینم و باشد اجل در قبض جان تن مضطرب من در تماشایت
5 چو روز مرگ دوزندم کفن بهر سبکباری روان کن جانب من تاری از جعد سمن سایت
6 چو روی منکران عشق در محشر سیه گردد نشان رو سفیدیهای ما بس داغ سودایت
7 چه مردم کش نگاهست این که جان محتشم بادا بلا گردان مژگان سیاه و چشم شهلایت