به قصد کشتنم افراخت از جویای تبریزی غزل 1063

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

به قصد کشتنم افراخت قد خورشید سیمایی

1 به قصد کشتنم افراخت قد خورشید سیمایی قیامت راست شد برخاست از جا سرو بالایی

2 وفا بیگانه ای بی رحم بی بیباکی دل آزاری مروت دشمنی بد مست ترکی باده پیمایی

3 اگر آبی خورم با او می ناب است پنداری وگر صهبا بنوشم دور ازو آب است پنداری

4 بیاض گردنی را در نظر دارم که از یادش چو گوهر خلوتم لبریز مهتاب است پنداری

5 نسیمی کز سرکویش سحر در اهتزاز آید بنای طاقتم را موج سیلاب است پنداری

6 شبی کز داغ حرمانش دلم چون لاله درگیرد به دستم ساغر می جام خوناب است پنداری

7 چنان در جستجویش صورت سرگشتگی گشتم که از عکس رخم آیینه گرداب است پنداری

8 به صحرایی که وحشت گشته خضر راه ما جویا کمند برق بیتابی رگ خواباست پنداری

عکس نوشته
کامنت
comment