1 با روی چو ماه و قد چون سرو چمن با زلف معنبر و رخ همچو سمن
2 در باغ شد و به حسن خود می نازید می گفت که سرو و گل کدامند چو من
1 نشست بار فراقی چو کوه بر دل ما به وصل خویش مگر حل کنی تو مشکل ما
2 به درد عشق رخت ای نگار سنگین دل بگو چه شد بجز از خون دیده حاصل ما
1 چه خوش باشد شبی تا روز مهتاب فتاده از رخش در روی مه تاب
2 ز نور روی چون خورشید برده نگار مهوشم از چشم ما خواب
1 بی دولت وصال دلم چون جهان خراب ای سرو جان ز ما تو ازین بیش سر متاب
2 از ما نظر دریغ مدار این جهان پناه کس داشت نور دور ز درویش آفتاب