1 با جوهر ذات، هرکه یاری دارد مردانه زبان به حرف جاری دارد
2 آن را که قویست دل، زبانش تیزست شمشیر به قبض استواری دارد
1 مرا چو لاله ز بخت سیه رهایی نیست شب مرا به دم صبح آشنایی نیست
2 چو نقش زلف تو بندم چرا نریزم اشک که میرسد شب و در خانه روشنایی نیست
1 کنعانی ما را غم یعقوب نباشد تا چند کند صبر، دل ایوب نباشد
2 نرگس که سر افکنده به پیش، آفت دلهاست کی دل برد آن دیده که محجوب نباشد
1 منم که نور خرد در چراغ من غلط است بجز هوای جنون در دماغ من غلط است
2 سرود مرغ من الماس بر جگر پاشد ترانهسنجی بلبل به زاغ من غلط است