1 با شمع چو گرم شد سر پروانه با شمع بسوخت خویشتن مردانه
2 شد در سر شمع و شمع را شب همه شب از سوختن خویش بدو پروا نه
1 جان را به جای جانی جای تو کس نگیرد مهر تو زنده ماند روزی که تن بمیرد
2 هر درد را علاجی بنوشتهاند یارا دردی که هست ما را درمان نمیپذیرد
1 مشتاب ساربان که مرا پای در گل است در گردنم ز حلقه زلفش سلاسل است
2 تعجیل میکنی تو و پایم نمیرود بیرون شدن ز منزل اصحاب مشکل است
1 ای منزل مبارک میبخشیم صفایی داری هوای مشکین از بوی آشنایی
2 خاک رهت ببوسم بر روی و دیده مالم کانجا رسیده باشد روزی نشان پایی