-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 با چنین دل چون توانم کرد جانان را سپاس من که از تن جان و جانان را ز جان سازم قیاس
2 دانش خود دانش پروردگار خود [یکی] است نیست فرقی در میان خودشناس و حق شناس
3 نیستم هرگز گمان آن که در این کارگاه بهتر از پوشیدن عیب کسان باشد لباس
4 پاس پیمان دار و لب را بر لب پیمانه نه عاقبت بر عهد و باد است دنیا را اساس
5 نطق من از آتش شوق است دایم شعله زن همچو موسی می کنم از طور آتش اقتباس
6 ای که اکثر سر به فکر این و آن خم می کنی چند داری در بهار عمر خود را در نعاس
7 گنج در ویرانهها باشد سعیدا هوش دار تا توانی خاطر دلخستگان را دار پاس