- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 با نی گفتا بلوط شرمت باد زان جسم نوان و پیکر ساده
2 از مادر دهر رو شکایت کن تا از چه تو را بدین نمط زاده
3 بر من بنگرکه پیکرم چون کوه پیش صف حادثات استاده
4 کالای مرا همی برد دهقان برکتف ستور و پشت عراده
5 غرید بسی زکبر و استغنا چو غرش مست ازتف باده
6 نی گفت ز صد توانگر والا بهتر یک ناتوان افتاده
7 من خود نیام و بهنیستی شاکر وز محنت هست و نیست آزاده
8 ناگه بادی قوی وزیدن را آغاز نمود و نی شد آماده
9 خم گشتو سجود برد نیبرخاک چون سجدهٔ زاهدان به سجاده
10 استاد بلوط پیش باد اندر چون دیوی دست و پا بهقلاده
11 و آخر ز هجوم باد پیچان گشت و افتاد ز پای، سر ز کف داده
12 بشکستوفتادو جانبهمالک داد لب بسته ز عجز و دیده بگشاده
13 دیدیم پس از دمی که باد استاد استاده نی و بلوط افتاده