با نی گفتا بلوط شرمت از ملک‌الشعرا بهار قطعه 531

ملک‌الشعرا بهار

آثار ملک‌الشعرا بهار

ملک‌الشعرا بهار

با نی گفتا بلوط شرمت باد

1 با نی گفتا بلوط شرمت باد زان جسم نوان و پیکر ساده

2 از مادر دهر رو شکایت کن تا از چه تو را بدین نمط زاده

3 بر من بنگرکه پیکرم چون کوه پیش صف حادثات استاده

4 کالای مرا همی برد دهقان برکتف ستور و پشت عراده

5 غرید بسی زکبر و استغنا چو غرش مست ازتف باده

6 نی گفت ز صد توانگر والا بهتر یک ناتوان افتاده

7 من خود نی‌ام و به‌نیستی شاکر وز محنت هست و نیست آزاده

8 ناگه بادی قوی وزیدن را آغاز نمود و نی شد آماده

9 خم گشت‌و سجود برد نی‌برخاک چون سجدهٔ زاهدان به سجاده

10 استاد بلوط پیش باد اندر چون دیوی دست و پا به‌قلاده

11 و آخر ز هجوم‌ باد پیچان گشت و افتاد ز پای‌، سر ز کف داده

12 بشکست‌وفتادو جان‌به‌مالک داد لب بسته ز عجز و دیده بگشاده

13 دیدیم پس از دمی که باد استاد استاده نی و بلوط افتاده

عکس نوشته
کامنت
comment