1 با این همه لطف و این همه زیبایی کم می نکنی یک نفس از رعنایی
2 فی الجمله به هر صفت که برمی آیی ای دوست چنانی که چنان می بایی
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 این سودا را نمی توان کرد نهان در کاسهٔ سر باشد و در کیسهٔ جان
2 اندر سر و سینه رو طلب کن اثرش کاو را نتوان دید بدین دیده عیان
1 شمشیر فلک پاره کند جوشنها پیکان قضا تیره کند روشنها
2 زنهار به مرگ دیگران شاد مشو دودی است برآید ز همه روزنها
1 بیچاره دل شکسته چون بستهٔ تست بی مرهم وصل هر زمان خستهٔ تست
2 چون می گسلی از آنک پیوستهٔ تست گر بستهٔ تست دل نه بشکستهٔ تست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به