- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 با غم عشق تو دل کیست که محرم باشد با لب لعل تو جان چیست که همدم باشد
2 هر کرا دولت سودای تو شد دامن گیر فارغ از محنت و آسوده دل از غم باشد
3 نسبت روی تو چنان نتوان کرد به ماه که به حسن از رخ زیبای تو پر کم باشد
4 خنک آن جان که شد از آتش سودای نور گرم خرم آن دل که به غمهای تو خرم باشد
5 گر دمی دست دهد روی تو دیدن مارا حاصل از عمر گرانمایه همان دم باشد
6 مفلس کوی مغانرا به خرابات غمش دولت جام به از مملکت جم باشد
7 گر ببوسیدن پایت برسد دست کمال او بدین پایه به عشاق مقدم باشد