1 با روی چو روزت بقمر حاجت نیست با پسته شورت بشکر حاجت نیست
2 می روشن و شب تیره و مجلس خلوت گفتن که چها گشت دگر حاجت نیست
1 شاه جهان چو پای فرا پیش صف نهاد دشمن برای تیر وی از جان هدف نهاد
2 دارای دین طغایتمور خان که بر دلش ایزد بروز کین رقم لاتخف نهاد
1 مرا چو یاد خراسان گذر کند بضمیر ز خون دیده کنم همچو لاله برگ زریر
2 چنانم آتش دل بر فلک زبانه زند که یک شرر بود از شعله هاش چرخ اثیر