1 با یکی مزاح و دو خنیاگر و سه تا حریف دوش نزدیک من آمد آن پسر وقت سحر
2 پیشش آوردم شراب لعل چون چشم خروس نزدش آوردم کمر بند مرصع از گهر
3 آن حریفان و ندیمانش به من کردند روی کای بلاغت را بلاغ و وی بصارت را بصر
4 چون دهان نبود مر او را در کجا ریزد شراب چون میان نبود مر او را در کجا بندد کمر
دیدگاهها **