1 با منعم خود برون منه پای ز راه عصیان ولی نعم گناهست گناه
2 در منعم خود که او دواتست، چو کلک بگشاد زبان او سیه گشت سیاه
1 باد صبا به باغ به بوی تو میرود در گلستان حکایت روی تو میرود
2 چونت خرم به جان که به بازار عاشقی هر دو جهان به یک سر موی تو میرود
1 تا به هوای تو دل، از سر جان، برنخاست از دل بیطاقتم، بار گران ، برنخاست
2 عشق تو تا جان و دل، خواست، که یغما کند تا جگرم خون نکرد، از سر آن، برنخاست
1 ای که بر من میکشی خط و نمیخوانی مرا! بر مثال نامه، بر خود چند پیچانی مرا؟
2 راندهاند روز ازل، بر ما بناکامی، قلم نیستم، کام دل آخر تا به کی رانی مرا؟