- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 با دل در احتسابم و با دیده در نزاع از بیم روز هجر و نهیب شب وداع
2 سودای عشق بازی و قلب پس آمده ننگ محققان ز کساد چنین متاع
3 از هم جدا دگر نتوان کرد عشق و دل ملکی ست عشق و دل که بود تا ابد مشاع
4 تا دیده بر بگشایم و بینم جمال دوست و رنه فوایدی ز نظر نیست جز صداع
5 تا هم ز دوستان شنوم نام دوستان ور نه چرا به کار شود سمع و استماع
6 مجنون برگرفته ز چشم غزال چشم در چشمش آدمی ننماید به جز سباع
7 نتوان گرفت اگر همه در بزم جنتی نه چشم بر نظاره و نه گوش بر سماع
8 در رستخیز چند توان بود منتظر تا کی شود میسرم اسباب اجتماع
9 بیچاره چون کند که به تکلیف می برند تقدیر اشتیاقش و زنجیر التیاع
10 در جان ما محبت یوسف نهان چنانک دربار ابن یامین و اویی خبر زصاع
11 ای دوست بر نزاری مسکین مگیر عیب بر حال او هنوز نیفتاده اطلاع
12 غره مشو به شوکت و قوت حمول باش کاندر مصاف عشق فرو شد بسی شجاع