- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 با خال تو گر مشک به دعوی بنشیند حقّا که نه بر صورت معنی بنشیند
2 ابروی تو نگذاشت که اندر خم محراب یک گوشه نشین از سر تقوی بنشیند
3 آنرا که به نقد از سرکوی تو بهشت است جیفست که بر نسیه ی عقبی بنشیند
4 خاک قدمت روشنی چشم ضریرست بگذار که در دیده ی اعمی بنشیند
5 شاید که بود روشنی دیده ی مجنون زان گرد که بر دامن لیلی بنشیند
6 آن کز سر کوی تو کند میل به فردوس اولی نکند گرچه به اولی بنشیند
7 خون جگر ابن حسام است که هر دم بر رهگذر دیده چو سیلی بنشیند