-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 با من از ابنای عالم دلبری مانده است و بس دلبری را تا که در عالم نمیماند به کس
2 کار چشم نیم باز اوست در میدان ناز از خدنگ نیم کس فارس فکندن از فرس
3 یار بر در کی ستادی غیر در بر کی بدی آن غلط تمییز اگر بشناختی عشق از هوس
4 نیست امشب محمل لیلی روان یا کردهاند بهر سرگردانی مجنون زبان بند جرس
5 خون دل کز سینه تال میزد از دست تو جوش عاقبت راه تردد بست بر پیک نفس
6 صد جهان جان خواهم از بهر بلا گردانیت چون به حشر آئی دو عالم دادخواهداز پیش و پس
7 مرغ طبعم را مکن آزار کو را دادهاند آشیان آنجا که ایمن نیست سیمرغ از مگس
8 من گل آن آتشین با غم که در پیرامنش برق عالم سوز دارد صد خطر از خار و خس
9 محتشم را یک نظر باقیست در چشم و لبت یک نگه دارد تمنا یک سخن دارد هوس