1 با من آن ترک کمان ابرو گفت پیش چشمش به زبان ترکی
2 که ترا کشته ام آن زنده ببین در میان دو کمان ترکی
1 اینچنین صورت مطبوع ز جان نتوان ساخت سخن ساخته شیرین تر از این نتوان ساخت
2 آن دو ابروی مقوس دو کمانند بلند که قلم را زنی قند زبان نتوان ساخت
1 ای از تو بانواع مرا چشم رعایت آری نظری کن به من از عین عنایت
2 یکبار به تصریح مرا بنده خود خوان زیرا که همه کس نکند فهم کنایت
1 خطت سبز و لبت مشک و گلاب است دهانت ذره رویت آفتاب است
2 تو گنج حسن و بس خانه دل که از شوق چنین گنجی خراب است