1 با من به میان رسول باید با تو خورشید نخواهم که برآید با تو
2 آیی بر من سایه نیاید با تو شاید همه خلق و من نشاید با تو
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 احوال جهان بادگیر باد وین قصه ز من یادگیر یاد
2 چون طبع جهان باژگونه بود کردار همه باژگونه بود
1 ای عزم سفر کرده و بسته کمر فتح بگشاده چپ و راست فلک بر تو در فتح
2 مسعود جهانگیری وز چرخ سعادت هر لحظه به سوی تو فرستد نفر فتح
1 هم شب مست وار و عاشق وار بودم از روی دوست برخوردار
2 گه مرا داد شکرش بوسه گاه سروش مرا گرفت کنار
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به