1 با پسر لقمان چنین گفت ای پسر گرچه بسیاری سخن گفتم چوزر
2 ای عجب با آنکه لقمان آمدم از بسی گفتن پشیمان آمدم
3 لیک هرگز از خموشی کردنم نه پشیمان بود ونه غم خوردنم
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 تا کی از صومعه خمار کجاست خرقه بفکندم زنار کجاست
2 سیرم از زرق فروشی و نفاق عاشقی محرم اسرار کجاست
1 آههای آتشینم پردههای شب بسوخت بر دل آمد وز تف دل هم زبان هم لب بسوخت
2 دوش در وقت سحر آهی برآوردم ز دل در زمین آتش فتاد و بر فلک کوکب بسوخت
1 ای عشق تو با وجود هم تنگ در راه تو کفر و دین به یک رنگ
2 بی روی تو کعبهها خرابات بی نام تو نامها همه ننگ
1 ترا در علم معنی راه دادند بدستت پنجهٔ الله دادند
2 ترا از شیر رحمت پروریدند براه چرخ قدرت آوریدند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به