1 با یار جفا جوی پس از هجر دراز کردم به تلطف سخن وصل آغاز
2 از هر بن موییش بر آمد آواز کای برده دلت عشق من آوردی باز
1 نصیحت میکنم دل را که دامن درکش از یارم چو با دل بر نمیآیم به رنج دل سزاوارم
2 اگر معزولم از وصلش ندارم غم بحمدالله که در دیوان هجرانش منم تنها که بر کارم
1 هر شب که سر به جیب تحیر فرو برم ستر فلک بدرم و از سدره بگذرم
2 اندر بها ز گوهر عالم فزون بود هر در که من ز بحر تفکر بر آورم
1 بلبل آمد به در باغ و ز گل راه بخواست وز گل این بار به فریاد و علی الله بخواست
2 گل بدو گفت اگرت آرزویی هست بخواه خدمت خاص گلستان به سحرگاه بخواست