1 با کافر اگر جنگ بشمشیر کنی ور بادیه را بپای سر ریزکنی
2 حقا که اگر ده یک آن مزد بود کز کاه مرا شبی شکم سیر کنی
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 باور نکنی که از من عشوه پرست بر بود دل شکسته آن نرگس مست
2 تا راست بگوید این سخن در رویت هم مردمک دیدۀ توکژ بنشست
1 امروز روی تو ز همه روز خوشترست شیرین لب ز جان دل افروز خوشترست
2 بیمار چشم تو که همه روز خون خورد امروز پاره یی ز همه روز خوشترست
1 دل غنچه را باز این غم گرفتست که پشت بنفشه چرا خم گرفتست
2 نقاب از رخ او بخواهد گشودن صبا غنچه را زان فرادم گرفتست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به