- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 با روی او مگو که ز گلزار فارغیم کز هستی دو کون به یکبار فارغیم
2 ای شیخ شهر! دور ز انکار ما برو اقرار کن به ما که ز انکار فارغیم
3 با نور و ظلمت رخ و زلفش الی الابد از شمع آفتاب و شب تار فارغیم
4 اغیار نیست در ره وحدت اگر بود بالله به جان یار ز اغیار فارغیم
5 ما را ز ماه روی تو هر ماه حاصل است از هفته های هفت و شش و چار فارغیم
6 شمع رخت که مطلع انوار کبریاست تا دیده شد ز مطلع انوار فارغیم
7 مست از شراب صافی میخانه مسیح تا گشته ایم از می خمار فارغیم
8 سر دو کون چون ز رخت آشکار شد از نکته های مخفی اسرار فارغیم
9 منصور گشت کام نسیمی به فضل حق از ما بدار دست که از دار فارغیم