1 با هجر من ضعیف را تاب نماند آرام نماند با من و خواب نماند
2 در مرحله ها مسجد و محراب نماند کز من بگذر ز اشک غرقاب نماند
1 روزگار عصیر انگور است خم ازو مست و چنک مخمور است
2 خیز تا سوی باغ بشتابیم کز می و میوه اندر او سور است
1 بوالفرج را در این بنا که در آن اختلاف سخن فراوان گشت
2 سخنی چند معجب است که عقل بر وقوفش رسید و حیران گشت
1 بدیع نیست به شب دیدن ستاره در آب بروز بین که سپهری است پر ستاره بر آب
2 زمین چو آینه صورت نمای گشت مگر ز گل نماند میان هوا و آب حجاب