با اشک خونین دور از تو ای ماه از جامی غزل 420

با اشک خونین دور از تو ای ماه

1 با اشک خونین دور از تو ای ماه «بثی و حزنی اشکوا الی الله »

2 رو در تو دارند از دین و دنیا مردان دانا رندان آگاه

3 دامان وصلت نتوان گرفتن دست از دو عالم ناکرده کوتاه

4 هرچند گیرم راه سلامت لطف خرامت بر من زند راه

5 از سبزه خط بر عارض تو کامم برآمد بر وجه دلخواه

6 تو می کشی تیر از سینه من وز فرقت آن من می کشم آه

7 جان داد جامی لیکن چه تاوان لو مات عبد فی حب مولاه

عکس نوشته
کامنت
comment