1 با حریفی که بیسبب دارد سر آزار من بگو زنهار
2 گرچه از حکه در تعب باشی ... خر را به ... خویش مخار
3 هان و هان راه خویش گیر و برو به دم مار خفته پا مگذار
1 من از همه عشاق تو مغمومترم وز جمله شهیدان تو مظلومترم
2 فریاد که من از همه دیدار تو را مشتاقترم وز همه محرومترم
1 آن دلبر محملنشین چون جای در محمل کند میباید اول عاشق مسکین وداع دل کند
2 زین منزل اکنون شد روان تا آن بت محملنشین دیگر کجا آید فرود از محمل و منزل کند
1 دل زارم بود در صیدگاه عشق نخجیری که بر وی هر زمان ابرو کمانی میزند تیری