1 با حریفی که بیسبب دارد سر آزار من بگو زنهار
2 گرچه از حکه در تعب باشی ... خر را به ... خویش مخار
3 هان و هان راه خویش گیر و برو به دم مار خفته پا مگذار
1 قاصد به خاک بر سر کویش فتاده کیست بر خاک آستانهٔ او سرنهاده کیست
2 چون بر سمند آید و خلقیش در رکاب همراه او سوار کدام و پیاده کیست
1 بر دست کس افتد چو تو یاری نه و هرگز در دام کسی چون تو شکاری نه و هرگز
2 روزم سیه است از غم هجران بود آیا چون روز سیاهم شب تاری نه و هرگز
1 بوده است یار بی من اگر دوش با رقیب یا من به قتل میرسم امروز یا رقیب
2 شکر خدا که مرد به ناکامی و ندید مرگ مرا که میطلبد از خدا رقیب