1 با عشق کهن تازه بدن خوی من است دردش بکشم به جان که داروی من است
2 گویند کهن شد او براتیست رخش آن کهنه براتی رخش نوی من است
1 خدایگان سلاطین شهنشه اعظم امید دین عرب آرزوی ملک عجم
2 سریر بخش ملوک جهان که تعظیمش نهاد بر سر نه کرسی سپهر قدم
1 دوش چو کرد آسمان افسر زر ز سر یله ساخت ز ماه و اختران یاره و عقد و مرسله
2 شکل فلک خراش شد مهر چو دانه آس شد عقده راس داس شد از پی کشت سنبله
1 زهی زمانه نامهربان نادره کار خهی سپهر نگونسار ناکس غدار
2 چه رنج ها که ز تونیست برروان کرام چو غصه ها که ز تو نیست بر دل ابرار