با تهی دستی علو همت است این از حباب از سعیدا غزل 53

با تهی دستی علو همت است این از حباب

1 با تهی دستی علو همت است این از حباب کاسه اش بر آب و هرگز تر نمی گردد ز آب

2 جوهر خود را نهان در طبع روشن کرده ام با وجود آن که عریانم چو تیغ آفتاب

3 جوش مستی های باطن را چه داند محتسب کی برد بو تا نریزد بر کنار خم شراب؟

4 در شکست دل از آن شادم که استاد ازل کرده در مجموعهٔ تن این ورق را انتخاب

5 نشئهٔ بخت من و چشم سیاه او یکی است هر دو همرنگند وحشی طبع و دایم مست خواب

6 ما نهال خود سعیدا ز آبرو پرورده ایم خوش‌تر از چین جبین باشد به ما موج شراب

عکس نوشته
کامنت
comment