با تیغ بر سرم تاخت آن از آشفتهٔ شیرازی غزل 547

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

با تیغ بر سرم تاخت آن ترک ماه منظر

1 با تیغ بر سرم تاخت آن ترک ماه منظر ماهی هلال بر کف مهری کشیده خنجر

2 چشمان دو ترک خوانخوار ابروی چون دم مار عقرب دو زلف جرار آکنده خوی بمنظر

3 بگشوده چین گیسو کرده گره بر ابرو خائیده لب بدندان بر لعل سوده گوهر

4 برجسته از شکر خواب وز خشم در تب و تاب پر از عتاب عناب آلوده زهر و شکر

5 پوشیده ترک مستش از خط سبز خفتان زلف زره مثالش داودوش زره گر

6 مشکینه درغ گیسو پوشیده دوش بر دوش از کاکل معنبر مغفر نهاده بر سر

7 لشکر کشیده مژگان غمزه بر او سپهبد با این سپه همی کرد تسخیر هفت کشور

8 زآن ساعد بلورین و آن پنجه نگارین بس خون روان زدیده بس دستها به داور

9 خال و خط نگاهش با چشم دل سیاهش بهر شکست اسلام پیوسته خیل کافر

10 تن بود سیم خام و آهن در او نهفته دل بود سنگ خارا رخ آینه سکندر

عکس نوشته
کامنت
comment