1 عاقل چو به حاصل جهان درنگرد خشک و تر آسمان به یک جو نخرد
2 کو هرچه دهد یا که بیارد ببرد حاشا چو سگی که قی کند خود بخورد
1 روی تو آرام دلها میبرد زلف تو زنهار جانها میخورد
2 تا برآمد فتنهٔ زلف و رخت عافیت را کس به کس مینشمرد
1 جرم رهی دوستی روی تست آفت سودای دلش موی تست
2 دل نفس از عشق تو تنها نزد در همه دلها هوس روی تست
1 دلا در عاشقی جانی زیانگیر وگرنه جای بازی نیست جانگیر
2 جهان عاشقی پایان ندارد اگر جانت همی باید جهانگیر