-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خرد را که می ننگ و نامش بسوزد بده تا حلال و حرامش بسوزد
2 به بد گفتن ما فقیه فسرده زبان در مکش گو که کامش بسوزد
3 مدام از پی ما چه تشنیع دارد بیا گو بخور تا مدامش بسوزد
4 اگر عشق در جانش اندازد آتش رکوع و سجود و قیامش بسوزد
5 اگر زآهن و سنگ باشد وجودش به یک شعله خود برق جامش بسوزد
6 از این آب آتش صفت گو دو کاسه به افسرده ده تا تمامش بسوزد
7 خلاصش دهد از خیال مصور تمنای سودای خامش بسوزد
8 نسیمی اگر از دماغش برآید ز تف حرارت مشامش بسوزد
9 زمانه اگر بر مرادم نگردد ز دود نفس صبح و شامش بسوزد
10 به آهی که از اندرونم برآید تر و خشک ما لا کلامش بسوزد
11 چنان در وجود نزاری زن آتش که خون در عروق و مشامش بسوزد